نوری که نمیبینیم
آخرین بروزرسانی: 1402/11/18میتوان گفت هدف اصلی کتاب «نوری که نمیبینیم» زندگی بخشیدن به تاریخ از طریق ساختن داستانهایی دربارهی گذشته یا یک دورهی تاریخی خاص است.
ماری لاورا به همراه پدرش در نزدیکی موزهی تاریخ طبیعی پاریس زندگی میکند. او در شش سالگی نابینا میشود و پدرش، مینیاتوری بسیار نزدیک به واقعیت از ساختمانها و راههای محل زندگیشان برای ماری لاورا میسازد تا او بتواند با لمس این مدل کوچک، مسیر بازگشت به خانه را در ذهن داشته باشد. در دوازده سالگی ماری لاورا، پاریس به اشغال نازیها درمیآید و این پدر و دختر به شهری به نام سنت مالو میروند که محل زندگی یکی از خویشاوندان منزوی و گوشهگیر آنهاست. آنها چیزی را با خود به همراه آوردهاند که احتمالاً باارزشترین و خطرناکترین جواهر موزه است. پسری یتیم به نام ورنر به همراه خواهر کوچکترش در شهری کارگری در آلمان بزرگ میشود. روزی ورنر، رادیوی بسیار سادهای پیدا میکند و همین اتفاق، مسیر زندگیاش را تغییر میدهد. او رفتهرفته، در ساخت و تعمیر وسایل رادیویی خبره و متخصص میشود و همین توانایی منحصر به فرد، او را وارد سازمان جوانان هیتلر و مأموریتی ویژه برای ردیابی مخالفین میکند. ورنر که بیشتر و بیشتر از هزینهها و بهای انسانی هوش خودآگاه میشود، به نقاط مختلف مناطق جنگ زده سفر میکند و در نهایت به سنت مالو میرسد و داستان زندگیاش با زندگی ماری لاورا در هم میآمیزد.
کتاب «نوری که نمیبینیم» نوشتهی آنتونی دوئر و ترجمهی حسام جنانی در تعداد 656 صفحه در قطع رقعی توسط انتشارات نیماژ منتشر شده است.
ادمین پشتیبانی
پشتیبان سایت
دیدگاه کاربران
ورود به سیستم جهت ثبت نظر