کتاب «پدرِ اسلاگ» داستان ملاقات پسری به نام اسلاگ و پدرِ فوت شده‌اش است.

 در یک روز بهاری، اسلاگ همراه دوستش دیوید تصمیم داشتند به مغازه‌ی قصابی بروند که اسلاگ پدرش را که مدت‌ها پیش مرده بود روی نیمکت کنار پارک با کلاه و عصا می‌بیند. پدرش به قول خود عمل کرده و در بهار برگشته بود.

پدر اسلاگ رفتگری لاغر با صورتی چروکیده و کلاهی چرب و چیلی بود که همیشه در حال خواندن سرودهای مذهبی بود. او پیش از مرگ با پیدا شدن لکه‌ای سیاه روی شست پایش ابتدا یک پا و سپس پای دیگرش را از دست می‌دهد و روی صندلی چرخ‌دار می‌نشیند. او اما در همان حال معتقد بود که در بهشت پاهایش دوباره برمی‌گردد. اسلاگ که پدر را عاشقانه دوست دارد و شاهد تدریجی شرایط تلخ پدر است، از مرگ پدر متأثر و دچار اندوه می‌شود. اما اکنون که او برگشته، هر دو پایش را دارد. او برای اسلاگ و دوستش دیوید از بهشت می‌گوید و پس از در آغوش گرفتن اسلاگ، با خواندن آواز همیشگی می‌رود. کتاب «پدر اسلاگ»، رابطه‌ی‌ عاطفی و زیبای یک پدر و پسر و اعتقاد داشتن به باورِ زندگی پس از مرگ را بیان می‌کند.

کتاب «پدر اسلاگ» نوشته‌ی دیوید آلموند با ترجمه‌ی نسرین وکیل توسط گروه انتشاراتی ققنوس منتشر شده است. 

 
 
 
 
 

ادمین پشتیبانی

پشتیبان سایت

دیدگاه کاربران



ورود به سیستم جهت ثبت نظر