اسب چوبی روایت کسانی است که با همه‌ی تقلاهای بسیارشان حتی یک قدم در مسیر زندگی پیش نمی‌‎روند.

روایت داستان با ورشکستگی و جرمِ اقتصادی کلان مردی شروع میشود که آتش آن دامن شخصیت اصلی داستان، یعنی همسرش و همه‌ی آدمهای زندگیاش را می‌گیرد.

این فروپاشی کلان مالی آتش جدال را میان دو نسل برمی‌افروزد؛ شخصیت زن داستان که حالا خود صاحب فرزند و زندگی مستقلی است و مادرش، دو نسلی که بر سر تن دادن به سنتهای زنانه و جهان ترسیم‌ شده از سوی جامعه‌ی ایرانی در حال جدال هستند. جدالی که مادر، زن یکه‌تاز میدان است و تا پیش از این ویرانی دختر، همواره کنترل‌گر دنیای زنانه‌ی او بوده.

این کتاب روایت همه‌ی زنانیست که عشقی در دل و لبی فروبسته دارند؛ زنانی که در سر سودای دویدن در پهنه‌ی دشت دارند و پایشان بسته به زنجیر است، زنجیری که همجنسان‌شان به هم بافته‌اند.

آدم‌ها دوست دارند از تو چیزهایی ببینند، چیزهایی هم برایشان تعریف کنی، بلاهایی که به سرت آمده، اتفاقاتی که از سر گذرانده‌ای، خوش‌شانسی‌ها و بدبیاری‌هایت را، تا بتوانند درباره تو حرف بزنند. نظر بدهند. قضاوتت کنند و فکر کنند اگر جای تو بودند چه راهی پیش می‌گرفتند. این آرام‌شان می‌کند. باعث می‌شود به تو نزدیک شوند. خودشان را دوستت بدانند. رابطه‌ها شکل بگیرند و بعد حتی حرف‌هایی بزنند که دلت را می‌شکند. برای هیچ‌کس مهم نیست در تمام ماجراهایی که از تو می‌دانند چقدر نقش داشته‌ای، اصلاً اراده تو دخیل بوده یا نه! برایشان مهم نیست اساساً چرا درباره‌ی آن چیزها احساس غم می‌کنی یا شادی. آدم‌ها دوست دارند آن‌طور که دل‌شان می‌خواهد تو را بشناسند. نه آن‌طور که واقعاً هستی. پس چرا نباید درست همان چیزی را که می‌خواهند دودستی بهشان بدهی تا دست از سرت بردارند؟!

کتاب "اسب چوبی" نوشته‌ی الهام فلاح در قطع رقعی و تعداد سیصد و بیست و هشت صفحه با موضوع داستان‌های فارسی از طرف نشر ققنوس منتشر و روانه‌ی بازار کتاب شد.

ادمین پشتیبانی

پشتیبان سایت

دیدگاه کاربران



ورود به سیستم جهت ثبت نظر