خورشید چطور به خانه کوکو رسید

 آخرین بروزرسانی: 1402/05/17

کتاب «خورشید چطور به خانه کوکو رسید»، داستانِ یک بازی است: بازیِ باب گراهام با نور خورشید، که عجیب هم شگفت‌انگیز است.

کتاب «خورشید چطور به خانه کوکو رسید»، داستانِ یک بازی است: بازیِ باب گراهام با نور خورشید، که عجیب هم شگفت‌انگیز است. نویسنده، طلوع خورشید را بهانه‌ای برای نشان دادن برخی رخدادها در سراسر دنیا کرده است. در این کتاب، رخدادها هم بزرگ هستند و هم روزمره.

کتاب با این جمله آغاز می‌شود: «باید از جایی شروع می‌کرد.» خورشید را می‌گوید که وقتی کوکو، دختر داستان، خواب است، آرام‌آرام از پشت تپه‌ها بالا می‌آید. تپه‌ای که در سرزمینی یخی و برفی است و خرس سفید بزرگی با توله‌هایش در آن می‌دود. خورشید با کمک باد، کلاه ماهیگیری را از سرش برمی‌دارد، نور خورشید به زیر آب و به چشم یک نهنگ هم می‌رسد، از ساحلی شرقی رد می‌شود و کنار بال هواپیما، به خاطر یک پسربچه‌ لحظه‌ای درنگ می‌کند، از وسط شهر و خیابان رد می‌شود، پشت پنجره‌ی اتاق پیرزنی منتظر می‌ماند، از بالای صحرا و دشت عبور می‌کند و روباه و خرگوش و خرس و پلنگ برفی را می‌بیند، به کشوری دیگر در شرق می‌رسد، از بالای کویر رد می‌شود و شترها را می‌بیند...

خورشید به دنبال شب از همه‌ی سرزمین‌ها می‌گذرد تا این‌که از پنجره‌ی اتاق کوکو داخل می‌شود و اینجاست که ما از فاصله‌ای نزدیک‌تر رخدادهای خانه‌ی آن‌ها را می‌بینیم. خانه‌ای که اتاق کودکش زیباست و پُر از جزئیات و فضای کودکانه. خورشید به اتاق‌های دیگر خانه هم می‌رود و با کوکو و خانواده‌اش هم‌بازی می‌شود. داستان به بهانه‌ی نشان دادن زندگی کوکو، زمین و وسعت رخدادها و انسان‌ها و زندگی‌های متفاوت‌شان را نشان می‌دهد. خورشید نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود و دوباره در انتهای کتاب، نمای تصویرها بزرگ و بالاتر می‌رود.

باب گراهام درست می‌گوید: «هیچ‌چیز به اندازه‌ای که خورشید طلوع می‌کند قابل پیش‌بینی نیست.» و سرانجام خورشید از پنجره‌ی اتاق کوکو به داخل می‌رود. اما چه چیزی در فاصله‌ی طلوع خورشید تا رسیدن نور آفتاب به اتاق کوکو رخ می‌دهد؟

کتاب «خورشید چطور به خانه کوکو رسید» نوشته‌ی باب گراهام و ترجمه‌ی سارا خسرونژاد توسط نشر میچکا منتشر شده است.

ادمین پشتیبانی

پشتیبان سایت

دیدگاه کاربران



ورود به سیستم جهت ثبت نظر